بامت بلند باد
  • مربوط به موضوع » <-CategoryName->

ما را كبوترانه، وفادار كرده ‌است
بامت بلند باد، كه دلتنگي‌ات مرا؛
از هرچه هست، غير تو، بيزار
كرده ‌است...



وقتی میان نفس و هوس جنگ می شود
  • مربوط به موضوع » <-CategoryName->

وقتی میان نفس و هوس جنگ می شود
شیطان دوباره دست به نیرنگ می شود

نقشه کشیده است، مرا دشمنت کند
با لشگر گناه هماهنگ می شود

دارد حنای توبه و شرمی که داشتم
پیشت عزیز فاطمه بی رنگ می شود

با هر گناه فاصله می گیرم از شما
کم کم وجب وجب، دو سه فرسنگ می شود

اشکم چه شد؟! به جان تو باور نداشتم
روزی دلم ز فرط حسد سنگ می شود

آقا ببخش، بس که سرم گرم زندگیست
کمتر دلم برای شما تنگ می شود

****

برگرفته از وبلاگ منتظر اباصالح



دل سپردن
  • مربوط به موضوع » <-CategoryName->

او را به خدا سپرده ام ، من دیگر . . .

قادر به ادامه نیست این تن دیگر

در آینه ام ، مباد تکرار شود

این قصه ی تلخ دل سپردن دیگر

***

شعر فوق از دوست عزیزم جناب آقای "حسام رمضان زاده "است

 



گاهی ...
  • مربوط به موضوع » <-CategoryName->

 

گاهی گمان نمی کنی ولی خوب می شود

 گاهی نمی شود که نمی شود که نمی شود

 گاهی بساط عیش خودش جور می شود 

   گاهی دگر، تهیه بدستور می شود

 گه جور می شود خود آن بی مقدمه  

 گه با دو صد مقدمه ناجور می شود

 گاهی هزار دوره دعا بی اجابت است                 

گاهی نگفته قرعه به نام تو می شود

 گاهی گدای گدایی و بخت باتویار نیست             

گاهی تمام شهر گدای تو می شود…

 گاهی برای خنده دلم تنگ می شود                  

گاهی دلم تراشه ای از سنگ می شود

 گاهی تمام آبی این آسمان ما                           

یکباره تیره گشته و بی رنگ می شود

 گاهی نفس به تیزی شمشیرمی شود              

ازهرچه زندگیست دلت سیرمی شود

 گویی به خواب بود جوانی‌ مان گذشت                

گاهی چه زود فرصتمان دیر می شود

 کاری ندارم کجایی چه می کنی                       

بی عشق سرمکن که دلت پیرمی شود

قیصر امین پور



مجنون
  • مربوط به موضوع » <-CategoryName->

 

امسال هم گذشت و دلم پیرتر شده
هر روز و شب بدون تو با گریه سر شده
...
سهم من از نبودن تو کم نبوده است
چندی ست جای خالی تو بیشتر شده
...
با گریه های هر شب من در سکوت شب
یک شهر از نبودن تو باخبر شده
...
عمریست بغض رفتن تو مانده در گلو
عمریست شعرهای من از گریه ، تر شده
...
در صحفه ی نخست حوادث نوشته بود:
"چشم تو باز قاتل چندین نفر شده"
...
تقصیر شعرهای نگاه تو بوده است
مجنون ، نام دیگر شاعر اگر شده
...
باید به آب و آتش این عشق خو کنم
آن کس برنده است که مرد خطر شده



وقت رفتن
  • مربوط به موضوع » <-CategoryName->

 

وقت رفتن شد و من کنج نگاهت ماندم

شعر آواره گی از روی لبانت خواندم

غرق رویا شدم از خاطره ی چشمانت

زورق عشق تو را تا دل دریا راندم

دل شیدای من و ساده گی چشم تو بود

روز اول که تو را مثل خودم پیچاندم 

گفتی آن روز مرا وصله زدی بر تن جان

نازنینا چه شده از تو  چنین   واماندم؟

نامه های تو پر از حرف جدایی اما

من به جای تو و نامه دل خود سوزاندم

بعد تو رنگ به رخساره ی این آینه نیست

من که از نقش تو بر آینه ام تاباندم

دست بردار "دلم" از همه ی این گله ها

من دراین شعر ، جهانی به خودم خنداندم



گاهی هـزار دوره دعـا بی اجـابت است
  • مربوط به موضوع » <-CategoryName->

 

گاهی گمــان نمـی کنـی و مـی شـود

گاهی نـمـی شــود کــه نـمـی شــود

گاهی هـزار دوره دعـا بی اجـابت است

گاهی نگفته قـرعه به نام تـو مـی شود

گاهی گدای گدایی و بخت با تـو نیست

گاهی تمـام شهـر گـدای تـو مـی شود



دوستت دارم
  • مربوط به موضوع » <-CategoryName->

 

این دل اگر کم است بگو سر بیاورم
 
 
یا امر کن که یک دل دیگر بیاورم
 
 
خیلی خلاصه عرض کنم " دوست دارم "
 
دیگر نشد عبارت بهتر بیاورم
 
***

 



دل ِ تنگ
  • مربوط به موضوع » <-CategoryName->

 

 

سر خود را مزن اینگونه به سنگ 
دل دیوانه ی تنها دل تنگ 
منشین در پس این بهت گران 
مدران جامه جان را مدران 
مکن ای خسته درین بغض درنگ 
دل دیوانه تنها دل تنگ
پیش این سنگدلان قدر دل و سنگ یکی است 
قیل و قال زغن و بانگ شباهنگ یکی است
دیدی آن را که تو خواندی به جهان یارترین 
سینه را ساختی از عشقش سرشارترین 
آنکه می گفت منم بهر تو غمخوارترین 
چه دل آزارترین شد چه دل آزارترین 
نه همین سردی و بیگانگی از حد گذراند 
نه همین در غمت اینگونه نشاند 
با تو چون دشمن دارد سر جنگ 
دل دیوانه تنها دل تنگ 
ناله از درد مکن 
آتشی را که در آن زیسته ای سرد مکن 
با غمش باز بمان 
سرخ رو با ش ازین عشق و سرافراز بمان 
راه عشق است که همواره شود از خون رنگ 
دل دیوانه تنها دل تنگ  

                                                                           " فریدون مشیری"    

 

 



اگر ماه بیاید
  • مربوط به موضوع » <-CategoryName->

گاه مثل غزلی تازه که ناگاه بیاید
یک نفر کاش که با خستگی ام راه بیاید

چشم دارم به نگاهی و براهی که تو باشی
شب قدم میزنم از شوق اگر ماه بیاید

عشق دارد سر دیوانگی و عقل ندارد
یک نفر کاش در این مساله کوتاه بیاید

اخم کن تا غزلی تازه بیاید به سراغم
شعر با اخم تو اشکی ست که ناگاه بیاید

***

باز هم فاصله افتاده میان من و راهم
یک نفر کاش در این فاصله از راه بیاید